پدرم در سوگ تو دل‌های ما پیوسته می‌گرید

سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می‌گرید

تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه

به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می‌گرید


پنهان به خاک گشت چو قد رسای تو

غمگین مباش، در دل ما هست جای تو

از مرگ ناگهانیت ای نازنین پدر

بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو


افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت

آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت

ما را نبود چاره به جز صبر در این غم

با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت


صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا

در بوته صبر امتحان کرد مرا

هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی

جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا


غم مرگ پدر کوچک غمی نیست

جگر می‌سوزد و درد کمی نیست

پدر زیبا گل باغ وجود است

که بی او زندگی جز ماتمی نیست


وقتی ز دست ما و نماند از برای ما

غیر از غمی، شکسته دلی، جان خسته‌ای

تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی

داند خدا که پشت پسر را شکسته‌ای


روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر

بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر

کس نمی‌داند مقامش را به‌جز یزدان پاک

آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر


ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین

ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم


ای پدر ای عارف نیکو خصال

ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال

خوش بخواب اینجا که این دنیای دون

چون تو گوهر کم دهد از خود برون


همیشه مونس و یاورم پدرم بود

به وقت رنج غمخوارم پدر بود

چو پروانه اگر بال‌وپرم سوخت

ولی شمع شب تارم پدر بود


پدر سنگ مزارت را به آه و ناله می‌بوسم

به عشق و زحمت چندین و چندین ساله می‌بوسم

اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمی‌یابم

ز چشمم ژاله می‌ریزد تو را چون لاله می‌بوسم


گشته از سیلاب غم چشمان من دریا

پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها پدر

تکیه گاهی بودی و تنها امید و آرزو

پدر بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی‌ها


پدرم دیده به سویت نگران است هنوز

غم نادیدن تو بار گران است هنوز

آن‌قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو

نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز


چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود

برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود

ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است

در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود


پدر جان یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی

میان نا امیدی‌ها چراغ جاودان بودی

برایت زندگی کردن اگرچه رنج و سختی بود

بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی


پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما

مگر آن روز که در خاک شود منزل ما


باورم نیست پدر رفتی و خاموش شدی

ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود

ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی


پدر ای آیت عشق خدایی

گل خوش بوی باغ آشنایی

از آن ساعت که رفتی در دل خاک

دلم می‌سوزد از درد جدایی


ای پدر رفتی و یاد تو نرفت

دل برفت، شادی برفت، امید رفت

حال در سوک تو بنشسته‌ایم

زنده‌ایم اما ز دل بشکسته‌ایم


غم مرگ پدر کوچک غمی نیست.

جگر می سوزدو درد کمی نیست.

پدر زیبا گل باغ وجود است.

که بی او زندگی جز ماتمی نیست


از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جان‌سوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانی‌های تو

در جهان هرگز نمی‌گردد فراموشم پدر


دلم پرازغم و درد است ای  وای

هوای خانمان سرد است ای وای

پدر رفت و، از او ،جز قاب عکسی

نمانده ،در کنارم نیست ای وای